آقا سعید 2
دو شنبه 16 مرداد 1391برچسب:, :: 7:42 بعد از ظهر ::  نويسنده : س ع ی د

بگذار هر کسی هر چه دوست دارد بگوید.
مهم این است که تو دردانه ی منی
ومن از تمام خوبی ها و بدی های این دنیا فقط و فقط تو را می خواهم
گرچه نه اسمت در کنار اسم من
نه سقفت هم سقف من
نه دستت در دست من است!

 

 

دو شنبه 16 مرداد 1391برچسب:, :: 7:40 بعد از ظهر ::  نويسنده : س ع ی د

شلوغ پلوغه کوچه،دارم می میرم انگار
بازی گل یا یوچ ِ، بازی گل یا پوج ِ...

گلم عروس مردم،دوماد پوچی من شد
لباس عروس امشب، به قامتم کفن شد



خطبه ی عقدت شده، رحمان و یاسین من
خطبه ی مرگ من ِ، عاقد نخون جون من

مهریه ی رفتنت، منم من جنازه
عروس خانم وکیلی، اجازه بی اجازه

صدای بله ی تو،‌فریاد تسلیمم ِ
سند ازدواجت، برگه ی ترحیمم ِ

تابوت غم برا من،‌آغوش اون برا تو
چی به روز من اومد؟ خدا ببین گلم کو؟

یه کاسه آب و قرآن، آینه ها شکسته...
یه سمت ماشین عروس، یه سمت تابوت خسته


بازی ما تموم شد، گل توی دست اونه
یه مشت گلای پرپر، رو قبر من می مونه..

 

 

 

 

 

دو شنبه 16 مرداد 1391برچسب:, :: 7:39 بعد از ظهر ::  نويسنده : س ع ی د

کمی شعور بد نیست و گرنه !

 

 

 

 


مرد خودپسند و مغروری بالای سر کشاورزی ایستاده بود و کار کردنش را نگاه می کرد. پس از مدتی مرد با غرور گفت: بکار؛ بکار؛ که هر چه بکاری ما می خوریم.
کشاورز گفت: ببخشیدا ولی من یونجه می کارم

 

 

 

دو شنبه 16 مرداد 1391برچسب:, :: 7:37 بعد از ظهر ::  نويسنده : س ع ی د

اگه وقتی میخنده خوشگل تر میشه.
اگه صداش بی نظیره
اگه خوب شرایط ِ بحرانی رو کنترل میکنه.
اگه بهتون آرامش میده.
اگه میتونه غافلگیرتون کنه.

اگه دوست دارین سربه سرش بذارید که بهتون بگه دیوونه.
اگه بهش میگید رفتم ،که نرو گفتنش رو بشنوید.
اگه مهربونه
اگه ماهه
...اگه خوبه
اگه دست هاشو دوست دارید
بهش بگید خب....!
بهش بگید...
دیر میشه

 

دو شنبه 16 مرداد 1391برچسب:, :: 7:29 بعد از ظهر ::  نويسنده : س ع ی د

 

زخــــــم هــاتــو پنهــــون کُـــن !
اینجــا مـــردم ، زیــادی بـا نـمـــک شُـــدن....!
 
هیچ کس بی کس نیست
ولی موفق کسی است که با هر کس نیست
 
دیروز، پینوكیو آدم شد
و امروز، آدمها پینوكیـو
من از عاقبت مادربزرگ می ترسم
اگر، فردا، شنل قرمزی گرگ شود...
 
خدایا؛
ببخش مرا؛
برای گناهانی که لذتش رفته؛
اما مسئولیتش مانده ..
 
 
خسرو شکیبایی می گفت بعضی وقت ها { روزگار}
یکی طوری می سوزونتت که هزار نفر نمیتونن خاموشت کنن،
بعضی وقت ها یکی طوری خاموشت میکنه که هزار نفر نمیتونن روشنت کنند
زمانه ایست که خیلی خیلی ، چیزها آنطوری که بود یا باید باشد نیس


ادامه مطلب ...
یک شنبه 8 مرداد 1391برچسب:, :: 1:4 قبل از ظهر ::  نويسنده : س ع ی د

 

بعد از مـرگـم ....
قـلــبــــــــــــــــــــــــم را جــدا از مـن خـــاک کنید !

من و دلــــــــــــــــــــــــم هیچ گاه ؛
آبـمـــــــــــان توی یک جـوی نرفت ... !!!
 
 
به لذت‌های کوچیک هیچ آدمی نخندین، شاید فقط همینا براش مونده....
 
 
خیلی به ما نزدیک شده بود دیگر داشت به حریم شخصیمان سرک میکشید

خوب رویش را کم کردی دیگر جرات نمیکند سمت ما بیایید

متوجه نبودی؟!

محبـــــــــــــــــــــــــــــــــت را میگویم…
 
 
بــــــــــــــــــــدجوری تو دلم نشستی..
.. پاشو درست بشیــــــــــــــــــــــــن...
 
شنبه 7 مرداد 1391برچسب:, :: 2:10 بعد از ظهر ::  نويسنده : س ع ی د

 

به یک سری اتفاقات <<خوب>>

صرفا جهت "افتادن"

نیازمندیم!
 
 
خدایا
تو را به تمام عالم سوگند
آنگاه که انسانی در تاریکی شب به یادنامردیها و دروغ وکثیفی ادمهای دورش اشک میریزد
کمی نگاهش کن..!!
 
 
یه زمانی می گفتن از تو چشماش میشه فهمید

راست میگه یا دروغ ...

اما حالا دیگه اینقدر توانمند شدن بعضیا

که با چشمشونم دروغ میگن
 
 
تـــا نـــرفــتــه بـــودی عـزیـــز بـــودی ............! حـالـــا شـــدی " به درکــــــــــ "
 
شنبه 6 مرداد 1391برچسب:, :: 11:59 بعد از ظهر ::  نويسنده : س ع ی د

 


ضعیفه! دلمون برات تنگ شده بود...اومدیم زیارتت کنیم!
دختر : تو باز دوباره گفتی ضعیفه؟؟؟
پسر : خوب... «منزل» بگم چطوره !؟
دختر : واااای... از دست تو!!!
پ: باشه... باشه...ببخشید «ویکتوریا» خوبه ؟
...
د: اه... اصلا باهات قهرم.
پ: باشه بابا... تو «عزیز منی»، خوب شد؟... آَشتی؟
د: آشتی، راستی... گفتی دلت چی شده بود؟
پ: دلم ...!؟ آها یه کم می پیچه...! از دیشب تا حالا .
د: ... واقعا که...!!!
پ: خوب چیه... نمیگم... مریضم اصلا... خوبه!؟
د: لوووووووس...
پ: ای بابا... ضعیفه! این نوبه اگه قهر کنی، دیگه نازکش نداری ها !
د: بازم گفتی این کلمه رو...!؟؟؟
پ: خوب تقصیر خودته...! میدونی که من اونایی رو که دوست دارم اذیت می کنم... هی نقطه ضعف میدی دست من!
د: من از دست تو چی کار کنم...
پ: شکر خدا...! ، دلم هم پیچ میخورد چون تو تب و تاب ملاقات تو بود...؛ لیلی قرن بیست و یکم من!!!
د: چه دل قشنگی داری تو... چقدر به سادگی دلت حسودیم می شه.
پ: صفای وجودت خانوم .
د: می دونی! دلم تنگه... برای پیاده روی هامون... برای سرک کشیدن توی مغازه های کتاب فروشی و ورق زدن کتابها... برای بوی کاغذ نو...برای شونهبه شونه ات راه رفتن و دیدن نگاه حسرت بار بقیه... آخه هیچ زنی، که مردی مثل مرد من نداره!
پ: می دونم... میدونم... دل منم تنگه... برای دیدن آسمون تو چشمای تو، برای بستنیهای شاتوتی که با هم می خوردیم... برای خونه ای که توی خیال ساخته بودیم و من مردش بودم...!
د: یادته همیشه به من میگفتی «خاتون»؟
پ: آره... یادمه، آخه تو منو یاد دخترهای ابرو کمون قجری می انداختی!
د: آخ چه روزهایی بودن... ، چقدر دلم هوای دستای مردونه ات رو کرده... وقتی توی دستام گره می خوردن... مجنون من.
پ: ...
د: چت شد؟ چرا چیزی نمی گی ؟
پ: ......
د: نگاه کن ببینم...! منو نگاه کن...
پ: .........
د: الهی من بمیرم...، چشمات چرا نمناک شده... فدای تو بشم...
پ: خدا ن... (گریه)
د: چرا گریه می کنی...؟؟؟
پ: چرا نکنم...؟! ها!!!؟د: گریه نکن... من دوست ندارم مرد من گریه کنه... جلوی این همه آدم... بخند دیگه...، بخند... زود باش بخند.
پ: وقتی دستاتو کم دارم چه جوری بخندم... کی اشکاموکنار بزنه که گریه نکنم ؟د: بخند... وگرنه منم گریه می کنما .
پ: باشه... باشه... تسلیم. گریه نمی کنم... ولی نمیتونم بخندم .
د: آفرین ، حالا بگو برام کادوی ولنتاین چی خریدی؟
پ : تو که می دونی... من از این لوس بازی ها خوشم نمیاد... ولی امسال برات کادوی خوب آوردم.
د:چی...؟ زود باش بگو دیگه... آب از لب و لوچه ام آویزون شد.
پ: ...
د: باز دوباره ساکت شدی...!؟؟؟
پ: برات... کادددووو...(هق هق گریه)... برایت یک دسته گل رُز!،
یک شیشه گلاب!
و یک بغض طولانی آوردم...!
تک عروس گورستان!
پنج شنبه ها دیگه بدون تو خیابونها صفایی نداره...!
اینجا کنار خانه ی ابدیتت می نشینم و فاتحه می خوانم.
نه... اشک و فاتحه
نه... اشک و دلتنگی و فاتحه
نه... اشک و دلتنگی و فاتحه... و مرور خاطرات نه چنداندور...
امان... خاتون من!!!تو خیلی وقته که...
آرام بخواب بانوی کوچ کرده ی من....
دیگر نگران قرصهای نخورده ام... لباس اتو نکشیده ام و صورت پف کرده از بیخوابیم نباش...!
نگران خیره شدن مردم به اشکهای من هم نباش...!
بعد از تو دیگر مرد نیستم اگر بخندم
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
یک شنبه 1 مرداد 1391برچسب:, :: 2:15 بعد از ظهر ::  نويسنده : س ع ی د

 

 
دوست خوبم

دعا میکنم که هیچگاه چشمهای زیبای شمارا در انحصار قطره های اشک نبینم

دعا می کنم که لبانتان را فقط درغنچه های لبخند ببینم

دعا میکنم دستانتان که وسعت آسمان و پاکی دریا و بوی یکرنگی دارد همیشه ازحرارت عشق گرم باشند

من برایتان دعا میکنم که گل های وجود نازنینتان هیچگاه پژمرده نشوند

برای شاپرک های باغچه خانه اتان دعا میکنم که بالهایشان هرگز محتاج مرهم نباشند

من برای خورشید آسمان زندگیتان دعا میکنم که هیچگاه غروب نکند.
 
 
یک شنبه 1 مرداد 1391برچسب:, :: 2:11 بعد از ظهر ::  نويسنده : س ع ی د

 

او میگفت که پس از سالها زندگی مشترک، همسرم از من خواست که با زن دیگری برای شام و سینما بیرون بروم. زنم گفت که مرا دوست دارد، ولی مطمئن است که این زن هم مرا دوست دارد. و از بیرون رفتن با من لذت خواهد برد.
زن دیگری که همسرم از من میخواست که با او بیرون بروم مادرم بود که 19 سال پیش بیوه شده بود ولی مشغله های زندگی و داشتن 3 بچه باعث شده بود که من فقط در موارد اتفاقی ونامنظم به او سر بزنم.آن شب به او زنگ زدم تا برای سینما و شام بیرون برویم. مادرم با نگرانی پرسید که مگر چه شده؟ او از آن دسته افرادی بود که یک تماس تلفنی شبانه و یا یک دعوت غیر منتظره را نشانه یک خبر بد میدانست.به او گفتم: بنظرم رسید بسیار دلپذیر خواهد بود که اگر ما امشب را با هم باشیم. او پس از کمی تامل گفت که او نیز از این ایده لذت خواهد برد.
آن جمعه پس از کار وقتی برای بردنش میرفتم کمی عصبی بودم. وقتی رسیدم دیدم که او هم کمی عصبی بود کتش را پوشیده بود و جلوی درب ایستاده بود، موهایش را جمع کرده بود و لباسی را پوشیده بود که در آخرین جشن سالگرد ازدواجش پوشیده بود. با چهره ای روشن همچون فرشتگان به من لبخند زد. وقتی سوار ماشین میشد گفت که به دوستانش گفته امشب با پسرم برای گردش بیرون میروم و آنها خیلی تحت تاثیر قرار گرفته اند.
ما به رستورانی رفتیم که هر چند لوکس نبود ولی بسیار راحت و دنج بود. دستم را چنان گرفته بود که گوئی همسر رئیس جمهور بود. پس از اینکه نشستیم به خواندن منوی رستوران مشغول شدم. هنگام خواندن از بالای منو نگاهی به چهره مادرم انداختم و دیدم با لبخندی حاکی از یاد آوری خاطرات گذشته به من نگاه میکند، به من گفت یادش می آید که وقتی من کوچک بودم و با هم به رستوران میرفتیم او بود که منوی رستوران را میخواند. من هم در پاسخ گفتم که حالا وقتش رسده که تو استراحت کنی و بگذاری که من این لطف را در حق تو بکنم.هنگام صرف شام گپ وگفتی صمیمانه داشتیم، هیچ چیز غیر عادی بین ما رد و بدل نشد بلکه صحبتها پیرامون وقایع جاری بود و آنقدرحرف زدیم که سینما را از دست دادیم.وقتی او را به خانه رساندم گفت که باز هم با من بیرون خواهد رفت به شرط اینکه او مرا دعوت کند و من هم قبول کردم.وقتی به خانه برگشتم همسرم از من پرسید که آیا شام بیرون با مادرم خوش گذشت؟ من هم در جواب گفتم خیلی بیشتر از آنچه که میتوانستم تصور کنم.
چند روز بعد مادرم در اثر یک حمله قلبی شدید درگذشت و همه چیز بسیار سریعتر از آن واقع شد که بتوانم کاری کنم.کمی بعد پاکتی حاوی کپی رسیدی از رستورانی که با مادرم در آن شب در آنجا غذا خوردیم بدستم رسید.یادداشتی هم بدین مضمون بدان الصاق شده بود: نمیدانم که آیا در آنجا خواهم بود یا نه ولی هزینه را برای 2 نفر پرداخت کرده ام یکی برای تو و یکی برای همسرت. و تو هرگز نخواهی فهمید که آنشب برای من چه مفهومی داشته است، دوستت دارم پسرم.
در آن هنگام بود که دریافتم چقدر اهمیت دارد که بموقع به عزیزانمان بگوئیم که دوستشان داریم و زمانی که شایسته آنهاست به آنها اختصاص دهیم. هیچ چیز در زندگی مهمتر از خدا و خانواده نیست. زمانی که شایسته عزیزانتان است به آنها اختصاص دهید زیرا هرگز نمیتوان این امور را به وقت دیگری واگذار نمود.

به عزیزانتان بگویید دوستشان دارید.
امروز بهتر از دیروز و فرداست
..
 
یک شنبه 1 مرداد 1391برچسب:, :: 2:9 بعد از ظهر ::  نويسنده : س ع ی د

با سیگار کشیدن کسی مرد نشد
ولی با نامردی خیلی ها سیگاری شدن...!

-------------------------------------------------------------


فکر کنم ما تو نسخه رایگان دنیا زندگی میکنیم ؛ اون قسمتهاش که خوبه برای ما غیر فعاله!!!

------------------------------------------------------------


حــــــوّا ؟

تــــــــو !!

مگـــــر سـیب را پـــوسـت کـــندی

خــــوردی !

کـه دنــــیـا اینـچـــنین

پــــوست ِ مـــا را می کَـــنَد !

--------------------------------------------------------


گاهی گــذشـــتــ میکنم ..

گاهی گــــ ـــ ــذر ..

کـــــ ــاش ..

انسانها می فهمیدند فرق این دو را .

-----------------------------------------------------------------

مشکل دنیا این است که احمق ها کاملاً به خود یقین دارند
در حالیکه دانایان سرشار از شک و تردیدند !!


----------------------------------------------------------------

خدایا

ممنون که مرا هم ردیف ایوب می دانی

ولی

می شود بی خیال شوی؟


---------------------------------------------------


از من نرنج !
من نه مغرورم و نه بي احساس !
فقط خسته ام ، خسته از اعتمادي بيجا و مردمي دروغگو .

 

---------------------------------------------------


شما یادتون نمیاد ! ... یه روزی آدما به جای شماره ... به هم دل می دادن

 

دو شنبه 4 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 2:53 بعد از ظهر ::  نويسنده : س ع ی د

 


فــــــرهادها
رادربیستـــــون کشتیم
ودرکتــــاب تاریخ ازاو به نیکی یاد می کنیم
تا ثابتــــــ کنیم حتـــی در
عشـــــــق
هم مــــــــرده پرستـــــیم...
دو شنبه 4 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 2:52 بعد از ظهر ::  نويسنده : س ع ی د

 
مادر موجودیه که..اگر 60 کیلو پرتغال جلوش بذاری همشو واسه تو اب میگیره اما تو بازم ازش طلبکاری...مادر موجودیه که..هزارجور مریضی داره اما تو ازش بی خبری...مادر موجودیه که..صبح زود برای اینکه از کارت عقب نمونی اونقد صدات میزنه که ساعت روی میز کم میاره...مادر موجودیه که..هر وقت نگرانی اون صد برابر تو نگرانه..
به سلامتی همشون

دو شنبه 4 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 2:51 بعد از ظهر ::  نويسنده : س ع ی د

 ساعتها زیر دوش به کاشی های حمام خیره می شوی...

غذایت را سرد می خوری ...
ناهار ها نصفه شب ، صبحانه را شام...
لباسهایت دیگر به تو نمی آیند ، همه را قیچی می زنی...
ساعتها به یک آهنگ تکراری گوش می کنی و هیچ وقت آهنگ را حفظ نمی شوی...
شبها علامت سوالهای فکرت را می شمری تا خوابت ببرد...
تنهائی از تو آدمی میسازد که دیگر شبیه آدم نیست...
روزهای من اینگونه و شبهایم اصلاً نمیگذرد...!!!
دو شنبه 4 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 2:50 بعد از ظهر ::  نويسنده : س ع ی د

 


اگه به جایی رسیدی که
عقلت گفت برو
دلت گفت بمون
دلت مثل همیشه غلط کرده
محلش نذار راهت رو بگیر برو
هر چی بد بختیه از همین موندنهاست
شنبه 19 فروردين 1391برچسب:, :: 1:4 قبل از ظهر ::  نويسنده : س ع ی د

یه بار خدا راه راستو گذاشت جلوم

خودم تبدیلش کردم به یه دوراهی...بدجور بین دوراهی گیر کرده بودم

از ته قلب گفتم خدایا کمکم کن راه درستو انتخاب کنم

حاضرم بهتون ثابت کنم که راه راستو گذاشت جلوم

ولی همون راه اشتباهو رفتم چون اون راهو به ناچار دوست داشتم

 
 
 
به راه راست گفتم امیدوارم همیشه خوشبخت باشی...رفتم چون من لایقش نبودم....به عنوان یه بی لایق خودمو از زندگیش کشیدم بیرون


الان تو راه اشتباهم....منتظر اینم که خدا تنبیهم کنه...چه حس بدیه

تو دلت نگو که چقد احمقی...چون نمیتونی خودتو تو اون دوراهی تصور کنی

بازم مثل آدمای پررو میخوام بگم خدایا کمکم کن می ترسم دوباره اون راه راستو بیاره جلوم

کاش هیچوقت عاشقی نبود


چهار شنبه 16 فروردين 1391برچسب:, :: 1:59 قبل از ظهر ::  نويسنده : س ع ی د

 
¶´´´´´´´´´´´´´´´´´´´o¶$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$¶¶¶
¶´´´´´´´´´´´´´´´´´´´¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶
¶´´´´´´´´´´´´´´´´´´´¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶$$$$¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶
¶´´´´´´¶¶¶¶¶¶¶¶¶´´´´۷¶$$$$¶¶¶¶¶$$$¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶
¶´´´´۱¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¢´´´¶¶$$$$¶¶$$¶¶$$¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶
¶´´´¶¶¶¶¶$¶¶¶¶¶¶¶¶۱´´¶¶¶$$$$$$$$$$$$¶¶¶¶¶¶$¶¶
¶´¶¶¶¶$$$$$$$$??¶¶¶¶´´´¶¶$$$$$$$$$$$$$$$¶$¶¶¶
¶¶¶¶¶¶$$$$$$¶$$$$$¶¶¶´´¶¶$$$$$$$$$$$$$$$$$$¶¶
¶¶¶¶$$$¶¶¶¶¶¶¶$$$$¶¶¶$´¶¶¶¶$$$$$$$¶¶¶¶¶$$$$¶¶
¶¶¶¶$$$¶$$$$¶$$$¶¶¶¶¶¶¶¶¢¶¶¶¶$¶¶¶¶¶$????????¶
¶¶¶$$$$¶$$$$¶$$$$$$$$$$¶´´o¶¶¶¶¶¶¶??$$$$$¶¶¶¶
¶¶¶¶$$$¶¶$¶¶¶¶$$$$$$$$¶¶¶´´´¶¶¶۷´$$$¶$¶¶$$$¶¶
¶¶¶¶$$$$$$¶$$¶$$$$$$$$$¶¶´´´´´´´¢¶¶$$$$$$$$¶¶
¶¶¶¶¶¶$?$$¶$$$$$$$$$$$$$¶¶´´oo´´¶¶$$$¶$$$$$$¶
¶´¶¶¶¶¶$$$$$¶¶¶¶¶¶¶$$$¶¶¶¶¶´۷´۷¶¶$$$$$$$$$$$¶
¶´´´¶¶???$???$¶¶$$$¶¶¶¶¶¶¢´´´¶¶¶¶$¶¶$$$$$$$$¶
¶´´´?¶$$??$$$??¶¶$$$¶¶o´´´´´¶¶¶$$$$$$$$$$$$¶¶
¶´´´´¶¶$$?$?$$?$¶¶¶¶¶?´´´´¢¶¶¶$$$$$$$$$$$¶¶$¶
¶´´´´o¶¶$?$$$???$¶¶¶¶´´´?¶¶¶$$$$$$$$$$$$$¶$$¶
¶´´´´´¶¶¶$$$$??$?¶¶¶¶´¶¶¶¶$?$$$$$¶¶¶$$$$¶$$$¶
¶´´o¶¶¶$¶¶¶¶$$?$??¶¶´´¶¶¶$$$$$$$$$$$$$¶¶$$$$¶
¶¶¶¶¶¶$$$$¶¶¶$??$$¶´´´¢¶¶$$$$$¶$$$$$$¶¶¶$$$$¶
¶¶¶$$$$$$$¶¶¶¶$$$$¶¶۱´´¶¶?$$$¶$$$¶$$$$$$$$$$¶
¶¶$$??$$$¶$$$¶¶$$$$¶¶¶´¶¶$$$$$$$$$$¶¶$$$$$$$¶
¶???$$$$$$$¶¶$$$$$$?¶¶¶¶¶$$¶¶$$$¶¶¶$$$$$$$$¶¶
¶$¶$$$$$$$$$¶¶$¶$$$$$$$$$$$¶¶$$$$¶$$¶¶¶$$$$$¶
¶$$$$$$¶$$$$¶$¶¶$¶$$¶¶$$$$$$$$$¶¶$$¶$$$¶$$$$¶
¶$$$$$$¶$$$$¶$$¶?¶$$$$$$$¶$$$$$$¶$$¶$$$¶$$$$¶
¶¢¶¶$$$¶$¶¶¶¶¶$$¶¶$$$¶¶$$$$$$$$$¶¶$$$$¶¶¶$$$¶
¶¢$¶$$$$$¶$$$$$$¶¶$¶¶¶¶$$$$$$¶¶¶$$$$$$$¶¶¶¶¶¶

چهار شنبه 16 فروردين 1391برچسب:, :: 1:56 قبل از ظهر ::  نويسنده : س ع ی د

 


من اعتقاد دارم

اندازه دوست داشتن مهم نیست

کیفیتش مهمه:

همیشه یک دونه

دوست داشته باشیم ولی مردونه....!

 

چهار شنبه 16 فروردين 1391برچسب:, :: 1:55 قبل از ظهر ::  نويسنده : س ع ی د

 


بــراے اینــ ـ کـه

هنـ ـ ـوز بــ ـه تــ ـ ـو فکـر مے‌کنـم...

هنـ ـ ـوز نگـ ـ ـرانـتـ مےشـوم

هنـ ـ ـوز دلتنگـت مےشـوم و

هنـ ـ ـوز ♥دوسـتـتـ ـ ـ♥ دارم

از خــ ـ ودم متـــنـفّـ ـ ـرم !!!

 

چهار شنبه 16 فروردين 1391برچسب:, :: 1:13 قبل از ظهر ::  نويسنده : س ع ی د

 


چرا زنان دوست داشتنی اند؟

چتر حمایت او را احساس میکنی زمانی که خواهر توست
هیجان و عشق او را احساس میکنی زمانی که عاشق توست
از خود گذشتگی او را احساس میکنی زمانی که همسر توست
... ... ... پرستش و ایثار او را احساس میکنی زمانی که مادر توست
دعای خیر او را احساس میکنی زمانی که مادر بزرگ توست

او همیشه استقامت دارد
قلب او بسیار ظریف و شکننده است
بسیار شوخ و شیطان
بسیار فریبا
بسیار بخشنده
بسیار خوش آهنگ
او یک زن است
او یک زندگی است
به او احترام بگذار و به او عشق بورز

 

چهار شنبه 16 فروردين 1391برچسب:, :: 1:10 قبل از ظهر ::  نويسنده : س ع ی د

 


مرد ها ، اسمشان به سنگدلی معروف است ..
زن ها ، به آهن پرستی ..
مرد ها و زن ها ، هر دو انکار می کنند ..!!

هر دو تنها می گذارند و از تنهایی می نالند ..

جمله دوستت دارم شده است جمله ی فرار ، بشنویم ، فرار می کنیم ..!

اما
هر دو گریه می کنند ، دختر ها بلند ، پسر ها بی صدا ..!

هر دو به دنبال کسی که تا ابد تنهایشان نگذارد ..

مرد ها تا مانکن ببینند تنها می گذارند !
زن ها تا شاهزاده ای سوار بی ام و !

 

چهار شنبه 16 فروردين 1391برچسب:, :: 1:9 قبل از ظهر ::  نويسنده : س ع ی د

 


شخصیت منو با برخوردم اشتباه نگیر؛
شخصیت من چیزیه که من هستم،
اما برخورد من بستگی داره به اینکه تـــو کی باشی...

 

چهار شنبه 16 فروردين 1391برچسب:, :: 1:6 قبل از ظهر ::  نويسنده : س ع ی د

 


نشسته ام....

_ کجا؟

کنار همان چاهی که تو برایم کندی....

عمق نامردی ات را اندازه می گیرم !!

 

چهار شنبه 16 فروردين 1391برچسب:, :: 1:1 قبل از ظهر ::  نويسنده : س ع ی د

 


طولانی هست اما می ارزه...

از یک دختربچه بدجوری کتک خوردم ! امروز سر چهار راه کـتـک بـدی از یـک دختـر بچـه ی هفـت سـالـه خـوردم ! اگه دل به درددلم بدین قضیه دستگیرتون میشه ... پشت چراغ قرمز تو ماشین داشتم با تلفن حرف میزدم و برای طرفم شاخ و شونه میکشیدم که نابودت میکنم ! به زمینو زمان میکوبمت تا بفهمی با کی در افتادی! زور ندیدی که اینجوری پول مردم رو بالا میکشی و... خلاصه فریاد میزدم که دیدم یه دختر بچه یه دسته گل دستش بود و چون قدش به پنجره ی ماشین نمی رسید هی می پرید بالا و میگفت آقا گل ! آقا این گل رو بگیرید... منم در کمال قدرت و صلابت و در عین حال عصبانیت داشتم داد میزدم و هی هیچی نمیگفتم به این بچه ی مزاحم! اما دخترک سمج اینقد بالا پایین پرید که دیگه کاسه ی صبرم لبریز شد و سرمو آوردم از پنجره بیرون و با فریاد گفتم: بچه برو پی کارت ! من گـــل نمیخـــرم ! چرا اینقد پر رویی! شماها کی میخواین یاد بگیرین مزاحم دیگران نشین و ... دخترک ترسید و کمی عقب رفت! رنگش پریده بود ! وقتی چشماشو دیدم ناخودآگاه ساکت شدم! نفهمیدم چرا یک دفعه زبونم بند اومد! البته جواب این سوالو چند ثانیه بعد فهمیدم! ساکت که شدم و دست از قدرت نمایی که برداشتم، اومد جلو و با ترس گفت: آقا! من گل نمیفروشم! آدامس میفروشم! دوستم که اونورخیابونه گل میفروشه! این گل رو برای شما ازش گرفتم که اینقد ناراحت نباشین! اگه عصبانی بشین قلبتون درد میگیره و مثل بابای من میبرنتون بیمارستان، دخترتون گناه داره ... دیگه نمیشنیدم! خدایا! چه کردی با من! این فرشته ی کوچولو چی میگه؟! حالا علت سکوت ناگهانیمو فهمیده بودم! کشیده ای که دخترک با نگاه مهربونش بهم زده بود، توان بیان رو ازم گرفته بود! و حالا با حرفاش داشت خورده های غرور بی ارزشمو زیر پاهاش له میکرد! یه صدایی در درونم ملتمسانه میگفت: رحم کن کوچولو! آدم از همه ی قدرتش که برای زدن یک نفر استفاده نمیکنه! ... اما دریغ از توان و نای سخن گفتن! تا اومدم چیزی بگم، فرشته ی کوچولو، بی ادعا و سبکبال ازم دور شد! اون حتی بهم آدامس هم نفروخت! هنوز رد سیلی پر قدرتی که بهم زد روی قلبمه! چه قدرتمند بود! همیشه مواظب باشید با کی درگیر میشید! ممکنه خیلی قوی باشه و بد جور کتک بخورید که حتی نتونید دیگه به این سادگیا روبراه بشین ...

 

سه شنبه 15 فروردين 1391برچسب:, :: 10:54 بعد از ظهر ::  نويسنده : س ع ی د

زندگی میکنم ... حتی اگر بهترین هایم را از دست بدهم!!! چون این زندگی کردن است که بهترین های دیگر را برایم میسازد بگذار هر چه از دست میرود برود؛ من آن را میخواهم که به التماس آلوده نباشد، حتی زندگی را .

 


 
به سلامتیه اونایی که خودشون سنی ندارن
ولی روزگار دلشونو پیر کرده !!!.....

 


وقتی زیادی به کسی بگی دوست دارم
خیال میکنه احساستو به حراج گذاشتی
تو حراجی هم چیز خوبی گیر آدم نمیاد
پس به سلامتیه اونایی که ظرفیت شنیدنش رو دارن
رهایم کردی

جمعه 11 فروردين 1391برچسب:, :: 7:2 بعد از ظهر ::  نويسنده : س ع ی د
 
 
گیرم بازم بیای واز عاشقی بخونی
گیرم تا دنیا دنیاست
بخوای پیشم بمونی
روز غمم نبودی
خوشیت با دیگرون بود
منو به کی فروختی
اون از ما بهترون بود
کی گفته بود که تنهام
وقتی تو رو ندارم
بازم میگم بدونی
منم خدایی دارم
منم خدایی دارم
میای بیا غریبه
حیف دیگه خیلی دیره
حالا که خاطراتت
یکی یکی میمیره
برگشتی اما انگار
تو باختی توی بازی
غرورتم شکستن
به چیت داری مینازی
محسن یگانه
 


جمعه 11 فروردين 1391برچسب:, :: 7:0 بعد از ظهر ::  نويسنده : س ع ی د


گورستـــان پـــر از ادمهایســـت کـــه فکـــر میکـــردند دنیـــا متعلـــق بـــه آنهـــاست . .


جمعه 11 فروردين 1391برچسب:, :: 6:59 بعد از ظهر ::  نويسنده : س ع ی د
تنگ ماهی را کنار سفره گذاشت، یک قاشق سبزی پلو می خورد و یک دانه برنج در تنگ می انداخت، حالا دیگر میتوانست به دوستانش بگوید
ما هم شب عید سبزی پلو را، با ماهی خوردیم ...


جمعه 11 فروردين 1391برچسب:, :: 6:58 بعد از ظهر ::  نويسنده : س ع ی د
كودكي از خداپرسيد
خدايا تو چي ميخوري و چي ميپوشي؟
ندايي در دل كودك زمزمه كرد
كه غصه بندگانم را ميخورم و گناه آنان را مي پوشانم...


جمعه 11 فروردين 1391برچسب:, :: 6:57 بعد از ظهر ::  نويسنده : س ع ی د
این دیوانگیست ...

که همه شانس ها را لگدمال کنیم بخاطر اینکه
در یکی از تلاشهایمان ناکام مانده ایم
به امید اینکه در مسیر خود هرگز دچار این دیوانگی ها نشویم
و به یاد داشته باشیم که همیشه
شانس های دیگری هم هستند
دوستی های دیگری هم هستند
عشق های دیگری هم هستند
نیروهای دیگری هم هستند
و افق های بهتری هم هستند
تنها باید قوی و پُر استقامت باشیم
و همه روزه در انتظار روزی بهتر و شادتر از روزهای پیش باشیم ...
 


صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد

درباره وبلاگ


سلام من س ع ی د امیدوارم لحظات خوبی رو تو وبلاگ سپری کنید نظر یادت نره گلم بوووووووووووووس 02-68-359-0938
آخرین مطالب

پيوندها


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان آقا سعید ۲ و آدرس agasaeed2.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان




نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 4
بازدید ماه : 102
بازدید کل : 7380
تعداد مطالب : 87
تعداد نظرات : 12
تعداد آنلاین : 1



Alternative content